الماسهایی از مولانا – کز دیـو و دد ملولم و انسانم آرزوست
جانور فربه شود لیک از علف / آدمی فربه ز عزست و شرف
آدمی فربه شود از راه گوش / جانور فربه شود از حلق و نوش
****************
«پا تهی گشتن بهاست از کفش تنگ/ رنج قربت به که اندر خانه جنگ»
****************
«صورت زیبا نمیآید به کار/ حرفی از معنی اگر داری بیار»
****************
«عاقبت جوینده یابنده بود/ چونکه در خدمت شتابنده بود»
****************
«عشقهایی کز پی رنگی بود/ عشق نبود عاقبت ننگی بود»
****************
«موی بشکافی به عیب دیگران/ چو به عیب خود رسی کوری از آن»
****************
«نردبان خلق این ما و منست/ عاقبت زین نردبان افتادنست/ هرکه بالاتر رود ابلهترست/ کاستخوان او بتر خواهد شکست»
****************
«هرکسی را بهر کاری ساختند/ میل آنرا در دلش انداختند»
****************
«ای باد خوش که از چمن عشق میرسی/ برمن گذر که بوی گلستانم آرزوست»
****************
«دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر/ کز دیـو و دد ملولم و انسانم آرزوست/ گفتند یافت مینشود جستهایم ما/ گفت آن که یافت مینشود آنم آرزوست»
****************
: عبدالرحمن جامی در توصیف مولوی
«مثنوی معنوی مولوی / هست قرآنی به لفظ پهلوی/ من نمیگویم که آن عالیجناب/ هست پیغمبر، ولی دارد کتاب»