الماسهایی از مولانا – داستان کدبانو و نخود

0
  • روزی حضرت موسی از خداوند بزرگ سوال می کند که چرا از یک طرف انسانها را خلق می کنی
    و از طرفی آنها را از این دنیا می بری. خداوند مهربان به موسی می گوید.
    می دانم این سوال را از روی عمد نمی پرسی .اگر از روی عمد باشد دودمانت را بر باد می دادم
    اما میدانم که تو یقیین داری ولی برای راهنمایی امت خود می خواهی و به آنها بفهمانی.
    برای روشن شدن مسئله مقداری بذر گندم بگیر و ببر در یک قطعه زمین که قبلا آن را شخم زده ای بپاش
    بعد از آن برایت خواهم گفت . موسی رفت و مقداری گندم گرفت و زمینی را شخم زد و آن گندم را در زمین پاشید.
    بعد از مدتی که گندم رشد کرد و خوشه های رنگین داد. موسی داسی برداشت شروع کرد به درو کردن.
    از طرف خداوند منان به او ندا آمد که ای موسی چکار می کنی.
    حضرت موسی عرض کرد پروردگارا ، گندمی که کاشته بودم اکنون رسیده و مشغول درو کردن هستم
    تا گندم را از کاه جدا کنم . زیرا کاه آن لیاقت نیست که با گندم در یکجا بماند .
    خداوند منان گفت ای موسی تو کشته خود را که اکنون رسیده درو می کنی آیا من کشته خود را نباید درو کنم
    کاه = جسم
    گندم = روح


    ***************
    نگاه کن به حالت نخودی که در دیگ در اثر آتش چگونه می جهد
    هر دم در اثر جوشیدن نخود بر سر دیگ می آید و صد خروش می کند و می گوید چرا مرا در آتش قرار داده ای
    آیا مرا خریدهای تا سر نگونم کنی . اما کد باانو با ملاقه بر سر نخود می زند و می گوید خوش بجوش بالا نیا.
    به خاطر آن ترا نمی جو شانم که ناپاک هستی ، به خاطر آن می جوشانم که تا قابل خوردن باشی و به جان بیامیزی.
    در بستان سر سبز آب تازه می خوردی ، برای همین آتش آن آب تازه را به تو می دادند. رحمت خدا بر فهر او سابق تر است تا اینکه سرمایه وجود بدست اید
    ای نخود در دیگ بلا بجوش تا نه هستی و و خودی برایت بماند.
    اگر در آن بستان خندیده ای اکنون تو گل بستان جان و دیده هستی . هر چند از باغ و گل جدا شدی ولی لقمه گشتی و زنده شدی . تو جزو خورشید و ابر و ستارگان بودی اما اکنون نفس و فعل و قول و فکر ما شدی.
    هستی حیوان از مرگ گیاه بدست مآید و هستی بشر از مرگ حیوان و به همین منوال انسان با مرگ خویش به ملایک می پیوندد و از آن نیز بالاتر می رود و به مرتبه ای می رسد که در وهم نمی گنجد.
    پس در نهایت نخود از این جوشیدن استقبال می کند و می گوید ای کدبانو اگر چنین است پس مرا خوش تر بجوشان و یاریم کن.

    میانگین امتیازات ۳ از ۵
    از مجموع ۳ رای

    جستجوی کاربران برای این مطلب:

    ممکن است شما دوست داشته باشید
    ارسال یک پاسخ

    آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    این سایت توسط reCAPTCHA و گوگل محافظت می‌شود حریم خصوصی و شرایط استفاده از خدمات اعمال.

    The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.