رباعیاتی بسیار زیبا ار خیام نیشابوری

1

  • خیام یکی از بزرگترین دانشمندان ایرانی و رباعی سرایان و از مفاخر ملی ما ایرانیان است.
    زادگاهش نیشابور و روزگار زندگانی اش قرن پنجم و دهه های نخستین سده ششم هجری بوده است
    خیام به همه فنون و معلومات معمول زمان خود تسلط داشته و در فلسفه و ریاضیات و نجوم تخصص داشت.
    چند رباعی بسیار زیبا از این دانشمند ایرانی :
    از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن
    فردا که نیامده ست فریاد مکن
    برنامده و گذشته بنیاد مکن
    حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
    *****
    خیام اگر ز باده مستی خوش باش
    با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
    چون عاقبت کار جهان نیستی است
    انگار که نیستی چو هستی خوش باش
    *****
    آن ققصر که جمشید درو جام گرفت
    آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
    بهرام که گور میگرفتی همه عمر
    دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
    *****
    هنگام سپیده دم خروس سحری
    دانی که چرا همی کند نوحه گری
    یعنی که نموده اند در آیینه صبح
    کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری
    *****
    ای دل تو به ادراک معما نر سی / در نکته زیرکان دانا نرسی
    اینجا به مِی و جام بهشتی میساز / کانجا که بهشت است رسی یا نرسی
    *****
    قومی متفكرند در مذهب و دین
    قومی به گمان فتاده در راه یقین
    می ترسم از آن كه بانگ آید روزی
    كای بیخبران راه نه آنست و نه این
    *****

    همچنین ببینید:
    سهراب سپهری -میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم.


    آنانکه محیط فضل و آداب شدند
    در جمع کمال شمع اصحاب شدند
    ره زین شب تاریک نبردند برون
    گفتند فسانه ای و در خواب شدند
    *****
    گویند کسان بهشت با حور خوش است / من می گویم که آب انگور خوش است
    این نقد بگیر دست از نسیه بردار / که آواز دهل شنیدن از دور خوش است
    *****
    تا کی غـم آن خورم که دارم یا نه / وین عمر به خوشدلی گزارم یا نه
    پر کن قدح باده که معلـومم نیست / کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
    *****
    این سبزه كه امروز تماشاگه ماست تا سبزه خاك ما تماشاگه كیست
    *****
    اسرار جهان را نه تو دانی و نه من / این خط مقرمط نه تو خانی و نه من
    تا از پس پرده است گفتگوی من و تو / تا پرده بیفته نه تو متنی و نه من
    *****
    در کارگه کوزه گری رفتم دوش / دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
    هر یک به زبان حال خود میگفتن / کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
    *****
    من بی میِ ناب زیستن نتوانم
    بی باده کشی، بـار تن نتـوانـم
    من بنده ی آن دمم که ساقی گوید:
    یک جـام دگر بگـیر و من نتـوانـم
    *****
    این كوزه چو من عاشق زاری بودست / در بند سر زلف نگاری بودست
    این دسته كه بر گردن او میبینی / دستیست كه بر گردن یاری بودست
    *****
    ای دوست بیـــــا غــم فـــردا نخـــوریم
    وین یکــدم عمــر را غنیمت شمـــریـــم
    فردا کـــه ازین دیر فنا در گــــــذریـــم
    با هفت هـــــــزار سالگــان سر بسریـم
    *****
    هرگز دل من ز علم محروم نشد / کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
    هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز / معلوم شد که هیچ معلوم نشد
    *****

    کاش که جای آرمیدن بودی / یا این ره دور را رسیدن بودی
    کاش از پس صد هزار سال از دل خاک / چون سبزه امید بردمیدن بودی

    همچنین ببینید:
    عظمت جهان هستی

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۵ رای

    جستجوی کاربران برای این مطلب:

    ممکن است شما دوست داشته باشید
    1 نظر
    1. Badragheh می گوید

      واقعا لذت بردم
      مرسی

    ارسال یک پاسخ

    آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    این سایت توسط reCAPTCHA و گوگل محافظت می‌شود حریم خصوصی و شرایط استفاده از خدمات اعمال.

    The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.