شناخت حقیقت
” دو پرنده که پاهایشان به هم بسته باشد حتی با داشتن چهار بال هم قادر به پرواز نیستند ، زیرا بین آنها دوگانگی وجود دارد .
اما اگر یکی از دو پرنده بمیرد دیگری میتواند پرواز کند و آن یکی را بالا بکشد زیرا دوگانگی از بین رفته است
خداوند ( هوشیاری کل ) بی نهایت است پس نباید در برار خداوند دچار منیت و غرور شد و منم منم کرد
چون اگر انسان خود را ببیند دیگر نمی تواند خدا را ببیند مانند دو پرنده ، اما اگر انسان از نفس تهی شود و منیت را کنار بگذارد ، آنگاه خداوند انسان را پرواز میدهد .”
”
انسانهای کوته بین و سطحی نگر مانند شکارچی هست که همیشه سرش پایینه و به دنبال سایه عقاب است و فکر میکند سایه خود عقاب است
عقاب در آسمان در حال پرواز است ، هیچ گاه نمی توان به سایه رسید اما به صاحب سایه میتوان رسید ”
سایه = دنیا و ظواهر آن
صاحب سایه = خدا
دو متن فوق از مثنوی مولانا به نثر نوشته شده
*************
باید از نقش به نقاش رسید نه آنکه همیشه داخل نقش ماند
انسان پر و مغرور جایی برای پذیرش حقیقت ندارد ، حقیقت جا می طلبد، برای پذیرش حقیقت و تجربه عشق باید تمام درون را خالی و آماده کرد.
درون نی اگر خالی نباشد کسی نمی تواند به آن بدمد ، چون نی بندها و گره ها رو رها کرده
خود را مانند نی خالی کن تا عشق در تو بدمد .