۲۵ نکته ی شغلی ناب
۲۵ نکته شغلی که کسی بهم نگفت
دهه اول کار کردن،احتمالن مزخرفترین دوران زندگی هر کسیست.
آدم مثل دوندهای کور به در و دیوار میخورد. نه میداند چه میخواهد و حتا اگر بداند، نمیداند چطور به آن برسد. من هم تجربیات کار را به سختترین و پرهزینهترین راههای ممکن کسب کردم. چهارده سال پیش هیچکس نبود که اینها را بهم بگوید. شاید اگر بود هم به حرفهاش گوش نمیکردم. شاید هم زندگیم تغییر میکرد. اینجا مینویسمشان به این امید که شما ناچار نباشید از راه سخت یادشان بگیرید.
۱ کاری را انجام بدهید که ازش لذت میبرید.
اگر لذت میبرید معنیش این است که خوب انجامش میدهید. وقتی خوب انجامش میدهید معنیش این است که آدم «اون کاره» هستید ( فحش نیست!) وقتی آدم اونکاره هستید یعنی همیشه برایتان موقعیت کاری خوب وجود دارد.
یک نجار درجه یک از یک پزشک درجه سه میتواند بیشتر درآمد داشته باشد.
۲ تا زمانی که به کاری برسید که ازش لذت میبرید همین که کاری بکنید که آزارتان ندهد کافیست.
قرار است هشت ساعت در روزتان را به ازای درآمد بدهید. نات ئه بیگل دیل. همه دنیا دارند این کار را میکنند. بعضی جاهای دنیا کارگران بیست ساعت از شبانهروزشان را در عوض یک وعده غذای گرم و جای خواب غیر مسقف میفروشند. پس زیاد سخت نگیرید.
من در دوران خدمت تایپیست بودم. دو سال تمام روزی هشت ساعت کارم این بود که نامه های اداری پر از غلط نگارشی را ( که سرهنگ جان مینوشت) تایپ کنم. بعد مدتی فهمیدم میتوانم هشت ساعت مغزم را به حالت اسلیپ ببرم و بگذارم دستم کار کند. میتوانم نیمه پر لیوان را ببینم: بعد آن هشت ساعت مغزم با کلی انرژی ذخیره شده آماده نوشتن بود و الان در تایپ ده انگشتی میتوانم با تایپیستهای حرفهای مسابقه بدهم.
۳ اگر شغلتان آزارتان میدهد آن را رها کنید.
همین الان رهایش کنید. کسی بخاطر رها کردن شغلش از گرسنگی نمرده. ولی روان آدمهای زیادی بخاطر شغل بد به کل نابود شده است. آدمیزاد برای زندگی بیش از از اجاره خانه به روانش نیاز دارد.
۴ اگر تازهکار هستید بند پیش شامل حالتان نمیشود!
اگر تازه وارد دنیای کار شدهاید از سختیها استقبال کنید. شرایط دشوار برای آدم تازهکار موقعیت بینظیریست که میتواند طی مدت کوتاه بسیار به تجربیات و تواناییهای شما بیافزاید. شما میتوانید در این دشواریها قسمت هایی از وجودتان را کشف کنید که اصلن نمیدانستید آنجاست. بنابراین سوسولبازی را بگذارید کنار و به شیوه آن بزرگمرد بگویید: «خرده شیشه بپاش! شن بریز!»
۵ اگر شرایطی که پیشنهاد میدهند زیادی سخاوتمندانه است کار را قبول نکنید!
چرا؟ چون پولتان را میخورند. به همین سادگی. بازار کار پر از کهنهگرگهاییست که دنبال جوانکهای سادهدل و بلندپرواز میگردند. کلاهبرداری شاخ و دم ندارد. از من میشنوید حتا ریسک نکنید. اگر مبلغی که کارفرما میگوید سنخیتی با مهارت/تجربه/ شهرت شما ندارد از خودتان بپرسید: چرا من؟
جواب: چون شما تازه کارید و راحت میشود سرتان کلاه گذاشت. اگر به کمکهای الهی اعتقاد دارید شروع کنید به کندن زیر خانهتان. احتمال این که آنجا چاه نفت پیدا کنید بیش از این است که پروردگار از طریق یک پیشنهاد زیادی سخاوتمندانه کاری وارد عمل شود.
۶ پیشنهاد کارفرما نسبت مستقیمی با سر و وضع شما دارد.
اگر ساعتی که به مچ شماست ۵ میلیون نمیارزد بنابراین سر قرارداد ۲۰۰ میلیونی نروید و وقتتان را تلف نکید.
ماجرا چیست؟ هر کس در موقعیت کارفرما قرار میگیرد برای خودش یاد میگیرد که ارزیابی سریعی از کارمند/کارگرش داشته باشد. اولین سوال ارزیابی شخصی این است: آیا طرف تجربه این کار را دارد و از پس آن بر میآید؟ در واقع :قیمت او در بازار کار چقدر است؟
شما اگر نیروی کار گرانقیمتی باشید ( در نگاه کارفرما) این ماجرا باید بازتابی در سر و وضعتان داشته باشد.این قاعده شامل حال مشاهیر نیست. فوقش با خودشان میگویند: پوفف. عباس کیارستمیه بعد کفشهاش رو از مولوی میخره. مرتیکه ویرد!
۷ اگر حرفهای هستید بعد همه صحبتهای اولیه و سر آخر درباره حقالزحمه صحبت کنید. اگر تازه کار هستید و کم تجربه اول برادریتان را ثابت کنید بعد درباره پول صحبت کنید.
کارفرماها از آدمهای کم تجربهای که صاف میپرسند حقوق ما چقدره بدشان میآید. آنها می خواهند شما را ارزیابی کنند. وقتی این سوال را میپرسید در نگاهشان این معنی را میدهد: مرتیکه/زنیکه شیت! از خودت و اداره و کارت بیزارم و هیچ علاقهای به هیچ کدومش ندارم. فقط پولش برام مهمه
ممکن است کارفرمایی بخواهد با طفره رفتن از بحث مالی سرتان کلاه بگذارد. اما اگر تازهکار هستید از این که سرتان کلاه برود زیاد هول نکنید. کسی نیست در جهان که اول کار سرش کلاه نرفته باشد. حداقل ش این است که تجربه میکنید و کارآموزی میکنید و یاد میگیرید.
۸ اگر در جستجوی کار هستید و برای درآمد ضربالاجل دارید هیچوقت خردهکاریها را بخاطر جستجوی یک «کار بزرگ» رها نکنید.
خردهکاریها نوگلهای زندگیاند. آنها بارها مرا از خطر مرگ نجات دادهاند. کسی نمیگوید کار بزرگ بد است. اما اگر سریع پول میخواهید جای نشستن و دست رو دست گذاشتن ( حتا جای وقت گذاشتن و جستجوی هر روزه برای کار بزرگ) خرده کاری کنید و پولش را بزنید به زخمهای زندگی.
۹ مذاکره یاد بگیرید.
کار به ازای پول، سادهترین و لختترین حالت رد و بدل کردن مهارت است. شما ممکن است با کارفرماهایی روبرو شوید که نتوانند انتظار مالی شما را کامل برآورده کنند.
اما اگر نیاز مالی شما قابل اغماض است درباره شرایط دیگری مذاکره کنید: هزینه رفت و آمد؟ غذا؟ عنوان شغلی؟ بیمه؟ ساعت کار در ماه؟ ساعت شروع کار؟ سیال بودن ساعت کار؟ روزهای تعطیل یا مرخصی با حقوق؟
موارد زیادی هست که میتوان سر آنها با یک کارفرما به یک نتیجه برد-برد رسید. فقط این مذاکرات را با فریب «بعدن میدم»اشتباه نگیرید. بعدن وجود ندارد. اگر این شرایط شروع کار شماست هیچ وعدهای را مبنی بر این که بعدن ساعت کار شما را عوض میکنند یا بعدن هزینه رفت و آمد شما را میدهند قبول نکنید. هر قراری باید از همان موقع قابل اجرا باشد.
۱۰ مراقب باشید نگرانی از وضعیت آینده مالی تبدیل به وسواس فکری نشود.
ده سال پیش من نگران بودم که پول روزم را از کجا بیاورم. پنج سال پیش نگران بودم که مبادا سر ماه پول کم بیاورم. تازگی مچ خودم را وقتی گرفتم که درباره پسانداز سال نگران بودم.
راستش را بخواهید این نگرانیها از شکلی به شکلی تبدیل میشود ولی از بین نمیرود. جالب است که آدمیزاد هر بار هم فراموش میکند که از شرایط بدترش جان به در برده.
خوب است که فکر آینده و بیمه و پس انداز باشید. اما مراقب باشید از ترس مرگ خودکشی نکنید. گند نزنید به روح و روانتان. میفرماد: » فردا که نیامدهست فریاد مکن»
۱۱ بارتان را نبندید!
یک نسل پیش مردم کار میکردند که دور هم باشند. نسل ما دم گوش خود نهیب دائمی را میشنود که : «بارت رو