وحدت وجود

0
  • erfan

    از نظر مولانا زندگی غیر اصیل، یعنی زندگی آمیخته با فراق، سرشار از دو حس قوی‌ست: تشویش و ملالت. دلیل‌اش ساده است: هنگامی که قطره‌ی روح انسان دیگر بخشی از آن دریا نباشد در معرض نیستی قرار می‌گیرد. یک قطره‌ی تنها در مقابل تابش آفتاب به طرفه‌العینی بخار و با وزش باد، در اندک لحظه‌ای خشک می‌شود. زندگی فراق‌آمیز هم، هم‌واره در آستانه‌ی نابودی‌ست و همین تهدیدِ همیشگی منشأ تشویش آدمی‌ست.

    از سوی دیگر حکایت زندگی آمیخته با فراق آدمی، به تعبیر مولانا، مانند حکایت شاه‌زاده‌ای‌ست که به زندگی در قصری فراخ عادت داشته و اکنون محکوم به زندگی در زندانی کوچک و بسیار تاریک است که حتا پنجره‌ای هم ندارد. او زمانی که در قصر می‌زیسته همیشه چیز جدیدی برای کشف کردن داشته است:

    بی‌کرانگی آسمان، جلوه‌ی رنگ‌‌رنگ غروب و افق بی‌پایان دریا؛ دیگر چه جایی برای ملالت؟ اما اکنون که میان دیوارهای سرد و بی‌منظره‌ محبوس شده، هیچ اتفاق تازه و روح‌بخشی رخ نمی‌دهد و این‌گونه است که او عمیقاً ملول می‌شود.

    قطره تا هنگامی که با دریا بود، نامحدود و بی‌کرانه بود، اما اکنون که جدا افتاده، در فردیتِ محدودِ خودش اسیر شده است. منشأ ملالتْ «متناهی بودن» است، محصور شدنْ در کران‌های گریزناپذیر.

    از نظر مولوی آدمی برای غلبه‌ی حقیقی بر دردِ تشویش و ملالت در زندگی‌اش تنها یک راه دارد: رسیدن به زندگی اصیل، پیدای کردن راهی به سوی آن منزل ازلی و دوباره به دریا پیوستن؛ چنین سفری‌ست که آرامش و شادی حقیقی را برای روح ما به ارمغان می‌آورد.

    بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند – سعدی

    عده ای نمیخواهند پذیرای اصل وحدت وجود شوند چون انتخاب در قالب مرز ها و محدودیت ها راحت تر است.

    زیرا تغییر از میکروسکوپ به تلسکوپ کاری بسیار دشوار است ، و گرایش تفکر بشری به انتخاب میان بر و کوتاه تر است

    تا از قفسی که به آن خو گرفته فراتر نرود .

    آنهایی که منافع شخصی خود را در جدایی میبینند ، بدیهی است که وحدت وجود را به مسخره خواهند گرفت

    مانند سود طلبانی که در تجارت اسلحه برای برادر کشی و کشتار جمعی سرگرم هستند.

    برای درک وحدت وجود خود را یک سلول از بیلیون ها سلول کل بدانید که در سلول بزرگتر به نام جامعه بشری جای گرفته است .

    هنگامی که خود را به کل جامعه و نه چیزی جدا از آن متعلق میدانید به خودی خود شروع به هم آوایی . همسویی با آن میکنید و این همان مرحله درمان درون شماست

    هرگرونه احساس کینه نسبت به دیگران جزئی از سرطانی است که دنیا رابه سوی نابودی سوق میدهد.

    و تلاش ما در راه عشق و محبت به دیگران گامی است به دسوی وحدت وجود

    از اینکه دیگران مثل شما باشند دست بردارید و از تفاوت ها و تنوع آنها لذت ببرید چون اینها جزئی هستند که مجموعا گروه واحد را هر چه بیشتر و با شکوهتر می سازند

    منبع : کتاب “عرفان داروی دردهای بی درمان ” – دکتر وین دایر

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای
    ممکن است شما دوست داشته باشید
    ارسال یک پاسخ

    آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    این سایت توسط reCAPTCHA و گوگل محافظت می‌شود حریم خصوصی و شرایط استفاده از خدمات اعمال.

    The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.