NO WAR چارلی چاپلین
متن زیر ترجمه سخنرانی سر چارلی چاپلین در پایان فیلم
دیکتاتور بزرگ است؛ توصیه میکنم این کلیپ سه دقیقهای را هم حتماً ببینید(برای دیدن روی عکس کلیک کنید)؛ تنها صحنهای که چاپلین از نقش کمدی خودش بیرون میآید و بدون واسطه و خارج از نقش، با تماشاگر صحبت میکند:
من متأسفم اما نمیخواهم امپراتور شوم؛ این کار من نیست. من نمیخواهم به کسی دستور دهم یا جایی را فتح کنم. اگر ممکن باشد من دوست دارم به همه کمک کنم، یهودی، بیدین، سیاه، سفید. ما همه میخواهیم به همدیگر کمک کنیم؛ نوع بشر چنین است.
ما همه میخواهیم در شادی یکدیگر زندگی کنیم نه در رنج و بدبختی یکدیگر. ما نمی خواهیم از یکدیگر متنفر باشیم و همدیگر را تحقیر کنیم. در این دنیا اتاقی برای همه یافت میشود و زمین نیک غنی است و میتواند برای همه غذا فراهم کند.
شیوه زندگی می تواند آزاد و زیبا باشد. اما ما راه را گم کرده ایم. حرص و آز روح بشر را مسموم کرده است، دنیا را پر از تنفر کرده است، ما را در بدبختی و خون غوطهور کرده است.
ما سرعت را بالا بردهایم ولی خودمان را محبوس کردهایم. ماشین آلات با تولید انبوه ما را نیازمند کرده است. دانش ما را بدگمان کرده، هوشمان سخت و نامهربان گشته. ما بسیار فکر میکنیم و بسیار کم احساس. ما بیش از ماشین آلات محتاج انسانیت هستیم و بیش از هوش محتاج مهربانی و ملایمت. بدون اینها، زندگی خشن میشود و همه چیز از دست میرود.
هواپیما و رادیو ما را به هم نزدیک کرده است. این اختراعات برای نیکی بشریت فریاد میزنند، جهانی برای یگانگی همه ما فریاد میزند. حتی اکنون صدای من به گوش میلیونها نفر در جهان میرسد، میلیونها مرد، زن و کودک ناامید، قربانیان سیستمی هستند که باعث می شود بشر شکنجهگر مردم بیگناه را به زندان بیندازد. به کسانی که صدای مرا میشنوند میگویم “ناامید نشوید”. رنجی که اکنون در بین ماست گذر حرص آدمی است، تلخی بشری است که راه پیشرفت انسان، او را میترساند. نفرت آدمی میگذرد و دیکتاتورها میمیرند و قدرتی که از مردم میگیرند به مردم باز خواهد گشت و تا زمانی که انسانها میمیرند آزادی نابود نخواهد شد.
سربازان: خود را به دست ددمنشانی که شما را تحقیر می کنند نسپارید، انسانهایی دربند میکشانندتان، کسانی که زندگی شما را کنترل میکنند، به شما میگویند که چهکار کنید، چه بنوشید، چگونه بیندیشید و چگونه احساس کنید؛ کسانی که شما را شرطی میکنند، رژیم غذایی میدهند، با شما مانند گاو رفتار میکنند و از شما به عنوان گلوله توپ استفاده میکنند. خود را به دست انسانهای غیرطبیعی نسپارید، مردان ماشینی با ذهن ماشینی و قلب ماشینی! شما ماشین نیستید! شما گاو نیستید! شما انسانید! شما عشق به انسان در قلب خود دارید. شما نفرت نمیورزید؛ تنها بیعشقان متنفرند، بیعشق و غیرطبیعی.
سربازان: برای بردگی مبارزه نکنید! برای آزادی بجنگید! در فصل هفدهم سنت لوک نوشته شده “قلمروی خداوند در میان انسان هاست” نه یک انسان و نه گروهی از انسانها بلکه همه انسانها، در شما، شما مردمی که قدرت دارید؛ قدرتی که ماشین بسازید؛ قدرتی که شادی پدید آورید. شما مردمی که قدرت دارید تا زندگی را آزاد و زیبا کنید تا این زندگی را پر از شگفتی کنید.
به نام دموکراسی، اجازه دهید از آن قدرت استفاده کنیم! متحد شویم. یگانه! برای یک دنیای جدید مبارزه کنیم، دنیای آراستهای که به همه انسانها اجازه میدهد کار کنند که به شما آینده و امنیت دوره سالمندی میدهد.
با وعده این چیزها، دژخیمان به قدرت میرسند ولی آنها دروغ میگویند. آنها به وعدههای خود عمل نمیکنند و هرگز نخواهند کرد. دیکتاتورها خود را آزاد میکنند ولی مردم را برده میکنند. اکنون، مبارزه کنیم برای رسیدن به آن وعدهها! مبارزه کنیم برای آزاد کردن دنیا، برای از بین بردن موانع، برای دور کردن حرص و آز، نفرت و ناشکیبایی. مبارزه کنیم برای جهان منطقی، جهانی که علم و پیشرفت به شادی انسان میانجامد.
سربازان: به نام دموکراسی متحد شویم!
هانا، صدای مرا میشنوی؟
هرجا هستی نگاه کن هانا: ابرها به حرکت در میآیند؛ خورشید میدرخشد. ما از تاریکی به روشنایی میرویم. ما به جهانی نو وارد میشویم. دنیایی مهربانتر، جایی که انسانها بر فراز نفرت خود، حرص خود و ددمنشی خود قرار میگیرند.
نگاه کن هانا: به روح انسان بال داده شده است و بالاخره او پرواز را آغاز میکند. به سوی رنگین کمان پرواز میکند؛ به سوی نور امید، به سوی آینده، آینده باشکوه متعلق به توست، به من و همه ما. نگاه کن هانا، نگاه کن.
منبع : http://carpediem.atnima.com .