من این ایوان نه تو را نمی دانم نمی دانم
من این نقاش جادو را نمی دانم نمی دانم
یکی شیری همی بینم جهان پیشش گله آهو
که من این شیر و آهو را نمی دانم نمی دانم
چو طفلی گم شدستم من میان کوی و بازاری
که این بازار و این کو را نمی دانم نمی دانم
مرا گوید یکی مشفق بدت گویند بدگویان
نکوگو را و بدگو را نمی دانم نمی دانم
جهان گر رو ترش دارد چو مه در روی من خندد
که من جز میر مه رو را نمی دانم نمی دانم
تو گویی شش جهت منگر به سوی بی سوی برپر
بیا این سو من آن سو را نمی دانم نمی دانم
دسته بندیها: الماس هایی از مولانا,همه مطالب