آنچ با معنیست خود پیدا شود / وانچ پوسیدهست او رسوا شود
رو بمعنی کوش ای صورتپرست / زانک معنی بر تن صورتپرست
همنشین اهل معنی باش تا / هم عطا یابی و هم باشی فتی
جان بیمعنی درین تن بیخلاف / هست همچون تیغ چوبین در غلاف
تا غلاف اندر بود باقیمتست / چون برون شد سوختن را آلتست
تیغ چوبین را مبر در کارزار / بنگر اول تا نگردد کار زار
گر بود چوبین برو دیگر طلب / ور بود الماس پیش آ با طرب
تیغ در زرادخانهی اولیاست / دیدن ایشان شما را کیمیاست
جمله دانایان همین گفته همین / هست دانا رحمة للعالمین
گر اناری میخری خندان بخر / تا دهد خنده ز دانهی او خبر
ای مبارک خندهاش کو از دهان / مینماید دل چو در از درج جان
دسته بندیها: الماس هایی از مولانا,همه مطالب