هر که را خواهی شناسی همنشینش را نگر / زانک مقبل در دو عالم همنشین مقبلست
هر چه بر تو ناخوش آید آن منه بر دیگران / زانک این خو و طبیعت جملگان را شاملست
پنبهها در گوش کن تا نشنوی هر نکتهای / زانک روح ساده تو زنگها را قابلست
هر که روحش از هوای هفتمین بگذشت رست / می خور از انفاس روح او که روحش بسملست
این هوا اندر کمین باشد چو بیند بیرفیق / مرد را تنها بگوید هین که مردک غافلست
وصل خواهی با کسان بنشین که ایشان واصلند / وصل از آن کس خواه باری کو به معنی واصلست
گرد مستان گرد اگر می کم رسد بویی رسد / خود مذاق می چه داند آنک مرد عاقلست
نکتهها را یاد میگیری جواب هر سال / تا به وقت امتحان گویند مرد فاضلست
گر بنتوانی ز نقص خود شدن سوی کمال / شمس تبریزی کنون اندر کمالت کاملست
دسته بندیها: الماس هایی از مولانا,همه مطالب