معرفی کتاب " قدرت صبر " – بخش دوم
راهبی در یک غار مرتفع در کوهستان مشغول مراقبه بود . روزی چوپانی گوسفندانش را از چَرا بر میگرداند که راهب را
دید و مجذوب او شد .
پرسد : (( تو تک و تنها اینجا چه میکنی ؟ )) راهب جواب داد :
(( روی صبر تمرکز و مراقبه میکنم )) . چوپان در حالی که آماده رفتن بود در جواب فریاد کشید که :
(( پس برو به جهنم ! )) راهب در پاسخ فریاد شکید : (( جدا؟ خودت برو به جهنم !)) چوپان در تمام راه بازشگت ،پیش خود میخندید .
همان طور که این داستان ترسیم میکند ، پرورش صبر در خود ، بدون استفاده از آن در مواقع لزوم ، بی معنی است .
آن چوپان معلم بزرگی بود، زیرا به آن راهب نشان داد استنباط او فقط ذهنی بوده است ، نه عینی .
با گشودن خود و دل مان به سوی دیگران و آنچه ما را به چالش میخواند ، از نظر روحی و احساسی انعطاف پذیر خواهیم شد و کم تر مستعد آن خواهیم بود که پیچ و خم های زندگی ما را در هم بکوبند.