من دلم ميخواهد،
من دلم ميخواهد،
خانهاي داشته باشم پر دوست
کنج هر ديوارش،
دوستهايم بنشينند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسي ميخواهد
وارد خانه پر عشق و صفايم گردد
يک سبد بوي گل سرخ
به من هديه کند
شرط وارد گشتن،
شست و شوي دلهاست
شرط آن،
داشتن يک دل بي رنگ و رياست
بر درش برگ گلي ميکوبم
روي آن با قلم سبز بهار
مينويسم،
اي يار، خانهي ما اينجاست
تا که سهراب نپرسد دگر،
خانه دوست کجاست؟
«فریدون مشیری»