آنک جان در روی او خندد چو قند / از ترشرویی خلقش چه گزند
آنک جان بوسه دهد بر چشم او / کی خورد غم از فلک وز خشم او
———————–
تو ز ضعف خود مکن در من نگاه / بر تو شب بر من همان شب چاشتگاه
بر تو زندان بر من آن زندان چو باغ / عین مشغولی مرا گشته فراغ
پای تو در گل مرا گل گشته گل / مر ترا ماتم مرا سور و دهل
در زمینم با تو ساکن در محل / میدوم بر چرخ هفتم چون زحل
همنشینت من نیم سایهی منست / برتر از اندیشهها پایهی منست
زانک من ز اندیشهها بگذشتهام / خارج اندیشه پویان گشتهام
دسته بندیها: الماس هایی از مولانا,همه مطالب