تعادل ، حتی در عشق و آگاهی
افراط در کسب آگاهی هم ضرر دارد ( از خیلی چیز های با ارزش دیگر آدم رو محروم میکنه )
این سه حکایت در همین زمینه هست :
——————-
مريدي نزد مرشدش آمد و گفت :
سال هاست كه در جستجوي نور هستم .
گمان ميكنم كه به رسيدن نزديكم .
مي خواهم بدانم كه گام بعدي چيست ؟
پيرگفت : چگونه زندگيت را مي گذراني ؟
مريد گفت : هنوزكاري نياموخته ام .
پدر و مادرم كمكم ميكنند.
فكرميكنم اين موضوع زياد مهمي نباشد.
مرشدگفت : گام بعدي اين است كه نيم دقيقه چشم به خورشيد بدوزي .
مريد اطاعت كرد.
بعد از نيم دقيقه ،
پير از شاگردش خواست كه منظره اطرافش را توصيف كند.
شاگرد گفت : چيزي نمي بينم .
خورشيد بيناييم را متأثركرده است .
مرادگفت :
كسي كه فقط به دنبال نور است و از وظايفش شانه خالي مي كند،
هرگز نور را نخواهد يافت .
كسي كه همواره به خورشيد مي نگرد ،
نابينايي در انتظارش خواهد بود.
——————-
شیخ ابوسعید ابولخیر گفت : شیخ ابوالحسن از ما افضل تر است زیرا هم زراعت میکند و هم درخت میکارد و هم طاعت دارد .
——————-
به تعبير ابوسعيد ابوالخير مرد آن است كه در ميان بازار آيد ، داد و ستد كند ، زن بستاند و لحظه اي از ياد خدا غافل نباشد .