الماسهایی از حکیم فردوسی – بخش 3
دل انسان نامتناهی و بی نهایت است اما افسوس که خیلی از افراد این گوهر بی نظیر را به بهای پایین میفروشند
هر چیزی که در دلت جا کرده مطمئن باش دلت را با آن همه عظمت به آن فروختی
اینجاست که حکیم بزرگ فردوسی جواب میدهد ، او انگار می دانست که انسانها در هزار سال بعد چگونه می اندیشند
فردوسی میگه ابلهی سنگ قیمتی و جواهری که روشنتر از خورشید و ماه است
و لایق این است که به بازوی جمشید بسته شود را پیدا میکند و آن جواهر
گران بها را به گردن خرش میبندد، و اضافه میکند ….
فردوسی در شاهنامه ذکر کرده :
یکی ابلهی شب چراغی بجست / که با وی بودی عقل پروین درست
فروزانتر از ماه و خورشید بود / سزاوار بازوی جمشید بود
خری داشت آن ابله کور دل / به جانش بودی جان خر متصل
چنین شب چراغی که نآمد بدست / شنیدم که بر گردن خر ببست
من آن شب چراغ سحرگاه یم / که روشن کن از ماه تا ماهیم
ولیکن مرا بخت ابله شعار / ببسته است بر گردن روزگار