الماسهایی از حکیم فردوسی – بخش 4
شود آن زمان بر دل ما درست / که از کینه دلها بخواهیم شست
ز کين نو آيين و ز کين کهن ، مگر / در جهان تازه گردد سخن
بکوشید تا رنجها کم کنید / دل غمگنان شاد و بیغم کنید.
بسازید و از داد باشید شاد / تن آسان و از کین مگیرید یاد
سخن های دیرینه یاد آورید / به گفتار لب را به داد آورید
جهان یادگارست و ما رفتنی / به گیتی نماند به جز مردمی
سُراینده باش و فزاینده باش/ شب و روز با رامش خنده باش
خداوند هستی و هم راستی / نخواهد ز تو کژی و کاستی
مدار ایچ اندیشهی ِ بد به دل/ همه شادی آرای و غم برگُسل
کنون خورد باید می خوشگوار / که میبوی مشک آید از جویبار
کنون داستان کهن نو کنیم / سخن های شیرین و خسرو کنیم