شعری بسیار زیبا از فریدون مشیری

0
  • «دوستی» نیز گلی ست
    مثل نیلوفر و ناز
    ساقه ی ترد ظریفی دارد

    بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد
    جان این ساقه ی نازک را
    – دانسته –
    بیازارد!

    در زمینی که ضمیر من و توست
    از نخستین دیدار
    هر سخن، هر رفتار
    دانه هایی ست که می افشانیم
    برگ و باری ست که می رویانیم
    آب و خورشید و نسیمش «مهر» است

     

    ————————

     

    گفت دانایی که گرگی خیره سر / هست پنهان در نهاد هر بشر
    لاجرم جاریست پیکاری سترگ / روز و شب مابین این انسان و گرگ

    زور بازو چاره ی این گرگ نیست / صاحب اندیشه داند چاره چیست

    ای بسا انسان رنجور و پریش / سخت پیچده گلوی گرگ خویش
    ای بسا زور افرین مرد دلیر / هست در چنگال گرگ خود اسیر

    هر که با گرگش مدارا می کند / خلق و خوی گرگ پیدا می کند
    در جوانی جان گرگت را بگیر / وای اگر این گرگ گردد با تو پیر

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۲ رای
    ممکن است شما دوست داشته باشید
    ارسال یک پاسخ

    آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    این سایت توسط reCAPTCHA و گوگل محافظت می‌شود حریم خصوصی و شرایط استفاده از خدمات اعمال.

    The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.